پارت۱۱[عشق یهویی]
تهیونگ:داخل ذهنش [بدنش خیلی خوبه باید یه شن بدنشو در اختیارم قرار بده]
همینطور که داشتم فکر میکردم که فکر کردن اومد بیرون و بهش خیره شدم
دیدیم خیلی کیوت خوابش برده روی گونش چند قطره اشک بود با دستام پاکشون کردم
همینطور که داشتم شکمش رو ماساژ میدادم نفهمیدم کی خوابم برد
فردا صبح از خواب بلند شدم دیدم داخل بدنم خودش رو جا داده منم بغلش کردم یکی از پاهای من روی اون بود یکی از پاهای اون رویه من بود
با تعجب که نفهمیدم چطور این اتفاق افتاده
گفتم حتما وقتی خواب بودیم این اتفاق افتاده از جام تکون نخوردم که بیدار نشه داشت ۱۰ دقیقه ی میگذشت که هنوز تکون نخوردم که بیدار نشه چه اتفاقی برام افتاده چرا من اینقدر مهربون شدم
ا/ت: از خواب بیدار شدم داشتم با دستام چشم هامو می مالیدم که بهتر ببینم وقتی بهتر دیدم
با حالت تعجب به اون پسر خیره شدم که یک دفعه یه جیغ خیلی بلند کشیدم
تهیونگ: هوووووووووی چته کر شدم
ا/ت: چرا کنار من خوابیدی چرا بغلم کردی
تهیونگ: آوا اینکه تو منو بغل کردی دوم اینکه وقتی شب داشتم ماساژت میدادم کنارت خوابم برد
وقتی پاشدم همو بغل کرده بودیم اصلا چرا من دارم اینارو برای تو توضیح میدم
اصلا دوس داشتم بغلت کنم مشکلی داری؟( داد)
ا/ت:از دادش ترسیدم ویهو بغض کردم چشمام پر اشک شده بود و برق میزد
یکی داشت تهیونگ رو صدا میزد تهیونگ در اتاق رو باز کرد و رفت بیرون
تهیونگ:بله
جونکوک:اون جا چیکار میکردی
تهیونگ: بعدا میگم چیکارم داشتی
جونکوک:باشه شناسنامه شو آوردن
تهیونگ:بیار ببینمش
جونکوک:بریم پایین یونگی هم ببینه
تهیونگ: اوکی بیا بریم
رفتیم پایین یکی از بادیگارد ها شناسنامه رو اورد
و با جزییات بررسی کردم که.......................
۲۰ تا لایک
۵ کامنت
تا وقتی شرت ها رو انجام ندید نمیزارم خماری بکشید😂🥲
همینطور که داشتم فکر میکردم که فکر کردن اومد بیرون و بهش خیره شدم
دیدیم خیلی کیوت خوابش برده روی گونش چند قطره اشک بود با دستام پاکشون کردم
همینطور که داشتم شکمش رو ماساژ میدادم نفهمیدم کی خوابم برد
فردا صبح از خواب بلند شدم دیدم داخل بدنم خودش رو جا داده منم بغلش کردم یکی از پاهای من روی اون بود یکی از پاهای اون رویه من بود
با تعجب که نفهمیدم چطور این اتفاق افتاده
گفتم حتما وقتی خواب بودیم این اتفاق افتاده از جام تکون نخوردم که بیدار نشه داشت ۱۰ دقیقه ی میگذشت که هنوز تکون نخوردم که بیدار نشه چه اتفاقی برام افتاده چرا من اینقدر مهربون شدم
ا/ت: از خواب بیدار شدم داشتم با دستام چشم هامو می مالیدم که بهتر ببینم وقتی بهتر دیدم
با حالت تعجب به اون پسر خیره شدم که یک دفعه یه جیغ خیلی بلند کشیدم
تهیونگ: هوووووووووی چته کر شدم
ا/ت: چرا کنار من خوابیدی چرا بغلم کردی
تهیونگ: آوا اینکه تو منو بغل کردی دوم اینکه وقتی شب داشتم ماساژت میدادم کنارت خوابم برد
وقتی پاشدم همو بغل کرده بودیم اصلا چرا من دارم اینارو برای تو توضیح میدم
اصلا دوس داشتم بغلت کنم مشکلی داری؟( داد)
ا/ت:از دادش ترسیدم ویهو بغض کردم چشمام پر اشک شده بود و برق میزد
یکی داشت تهیونگ رو صدا میزد تهیونگ در اتاق رو باز کرد و رفت بیرون
تهیونگ:بله
جونکوک:اون جا چیکار میکردی
تهیونگ: بعدا میگم چیکارم داشتی
جونکوک:باشه شناسنامه شو آوردن
تهیونگ:بیار ببینمش
جونکوک:بریم پایین یونگی هم ببینه
تهیونگ: اوکی بیا بریم
رفتیم پایین یکی از بادیگارد ها شناسنامه رو اورد
و با جزییات بررسی کردم که.......................
۲۰ تا لایک
۵ کامنت
تا وقتی شرت ها رو انجام ندید نمیزارم خماری بکشید😂🥲
۲۷.۷k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.